قوله تعالى: أ همْ یقْسمون رحْمت ربک، ایشان میبخشند بخشایش خداوند تو، نحْن قسمْنا بیْنهمْ، ما بخش کردیم میان ایشان، معیشتهمْ فی الْحیاة الدنْیا، زیش ایشان و جهان داشتن ایشان در زندگانى این جهانى، و رفعْنا بعْضهمْ فوْق بعْض درجات، و برداشتیم ایشان را زبر یکدیگر در عز و در مال، پایهها افزونى، لیتخذ بعْضهمْ بعْضا سخْریا تا یکدیگر را بچاکرى و بندگى گیرند و زیر دستى سازند، و رحْمت ربک خیْر مما یجْمعون (۳۲) و بهشت خداوند تو، به است از آنچه ایشان مىفراهم کنند.
و لوْ لا أنْ یکون الناس أمة واحدة، و اگر نه آن بودى که مومن و کافر، چون هم باشند، لجعلْنا لمنْ یکْفر بالرحْمن، ما ساختیمى و کردیمى هر کس را که برحمن کافر شود، لبیوتهمْ سقفا منْ فضة، خانهاى ایشان را کاذى سیمین، و معارج علیْها یظْهرون (۳۳) و نردبانهاى سیمین که بآن برمیشدندى و لبیوتهمْ أبْوابا و سررا، و خانههاى ایشان را ما، درها و تختها کردیم، علیْها یتکون (۳۴) که بر آن تکیه میزدندى.
و زخْرفا، و آن همه ایشان را زرین کریمى، و إنْ کل ذلک لما متاع الْحیاة الدنْیا، و نبودى آن مگر چیز این جهانى، و الْآخرة عنْد ربک للْمتقین (۳۵) و پیروزى آن جهان بنزدیک خداوند تو، پرهیزگاران راست.
و منْ یعْش عنْ ذکْر الرحْمن، و هر که بگردد از ذکر رحمن، نقیضْ له شیْطانا، دیوى را فرا، دست او سازیم، فهو له قرین (۳۶) تا او را دمساز مىبود.
و إنهمْ لیصدونهمْ عن السبیل، تا آن دیو ایشان را از راه باز میگرداند، و یحْسبون أنهمْ مهْتدون (۳۷) و ایشان میپندارند که بر راه راستاند.
حتى إذا جاءنا، تا آن گه که هر دو آیند بما، قال، گوید آدمى،، یا لیْت بیْنی و بیْنک، کاش میان من و میان تو، بعْد الْمشْرقیْن، چندان بودى که میان دو گوشه جهان، فبئْس الْقرین (۳۸) بد دمساز که تویى.
و لنْ ینْفعکم الْیوْم إذْ ظلمْتمْ، سود ندارد شما را آن روز که ستمکارانید، أنکمْ فی الْعذاب مشْترکون (۳۹) که شما در عذاب با یکدیگر انبازانید.
أ فأنْت تسْمع الصم، باش تو آنى که گوش دل کردلان شنوانى، أوْ تهْدی الْعمْی، یا چشم دل نابینادلان را راهنمایى، و منْ کان فی ضلال مبین (۴۰) یا او که در گمراهى آشکار است، با راه آرى.
فإما نذْهبن بک، اگر تو را ببریم، فإنا منْهمْ منْتقمون (۴۱) ما از ایشان کین خواهیم ستد.
أوْ نرینک الذی وعدْناهمْ، یا با تو نمائیم آنچه ایشان را مى وعده دهیم، فإنا علیْهمْ مقْتدرون (۴۲)، ما بر ایشان پادشاهیم.
فاسْتمْسکْ بالذی أوحی إلیْک، سخت دار و دست محکم در این پیغام زن که بتو فرستادم، إنک على صراط مسْتقیم (۴۳) که تو بر راه راستى.
و إنه لذکْر لک و لقوْمک، و این قرآن تازى و دین تازى و حکم تازى و قبله تازى و عید تازى آوا و بزرگ نامى توست، و عرب که قوم تواند، و سوْف تسْئلون (۴۴) و شما را از شکر این بخواهند پرسید.
و سْئلْ منْ أرْسلْنا منْ قبْلک منْ رسلنا پرس ایشان را که فرستادیم پیش از تو از فرستادگان ما، أ جعلْنا منْ دون الرحْمن آلهة یعْبدون (۴۵) پرس که ما فزود از رحمن، خدایان کردیم تا پرستند هرگز از ما پسند و دستورى آن بود.
و لقدْ أرْسلْنا موسى بآیاتنا، فرستادیم موسى را به پیغامها و نشانههاى خویش، إلى فرْعوْن و ملائه، بفرعون و حشم او، فقال إنی رسول رب الْعالمین (۴۶) گفت من فرستاده خداوند جهانیانم.
فلما جاءهمْ بآیاتنا، چون بایشان آمد، بپیغامها و نشانهاى ما إذا همْ منْها یضْحکون (۴۷) ایشان از آن خنده درگرفتند.
و ما نریهمْ منْ آیة، ننمودیم ایشان را هیچ نشانى، إلا هی أکْبر منْ أخْتها، مگر همه از یکدیگر مهتر و بهتر، و أخذْناهمْ بالْعذاب، و فرا گرفتیم ایشان را بعذاب، لعلهمْ یرْجعون (۴۸) تا مگر بتوبه بازگردند.
و قالوا یا أیها الساحر ادْع لنا ربک، گفتند اى جادو، خوان خداوند خویش بما عهد عنْدک، بآن عهد و پیمان که نزدیک تو نهاده است، إننا لمهْتدون (۴۹) که ما بر آن پیمان بخواهیم پائید و با راه خواهیم آمد.
فلما کشفْنا عنْهم الْعذاب، چون بازبردیمى از ایشان عذاب، إذا همْ ینْکثون ایشان پیمان میشکستندى.
و نادى فرْعوْن فی قوْمه، بانگ زد فرعون در قوم خویش، قال یا قوْم أ لیْس لی ملْک مصْر، گفت اى قوم نه مراست پادشاهى زمین مصر، و هذه الْأنْهار تجْری منْ تحْتی و، و این جویها آنک روان زیر من، أ فلا تبْصرون (۵۰).
أمْ نمىبینید یا میبینید؟، أنا خیْر منْ هذا الذی هو مهین، من بهام از این مرد که خوار است، و لا یکاد یبین (۵۱) و نمیتواند که سخن گشاید آسان.
فلوْ لا ألْقی علیْه أسْورة منْ ذهب، چرا برو، دستینهاء زرین نیوکندند و نیاراستند، أوْ جاء معه الْملائکة مقْترنین (۵۲) یا چرا باو فرشتگان نیامدند، دست در دست.
فاسْتخف قوْمه فأطاعوه، سبک و بىمغز در دست آمد او را قوم او، و ایشان را زبون گرفت، و تن فراوى دادند، إنهمْ کانوا قوْما فاسقین (۵۳) که ایشان گروهى بودند نافرمانان و بدان.
فلما آسفونا انْتقمْنا منْهمْ، چون ما را بخشم آوردند، کین کشیدیم از ایشان، فأغْرقْناهمْ أجْمعین (۵۴) بآب بکشتیم ایشان را همه.
فجعلْناهمْ سلفا، ایشان را سرگذشتى کردیم، و مثلا للْآخرین (۵۵) و داستانى پسینان را.
و لما ضرب ابْن مرْیم مثلا و آن گه که پسر مریم را مثل زدند، إذا قوْمک منْه یصدون (۵۶) و قوم تو قریش از آن، بانگ و خنده در گرفتند و از تصدیق برگشتند.
و قالوا، أ آلهتنا خیْر أمْ هو، گفتند: این خدایان ما بهتر که بتاناند یا عیسى،، ما ضربوه لک إلا جدلا، بعیسى مثل نزدند ترا در این سخن مگر به پیکار و پیچیدن در حق، بلْ همْ قوْم خصمون قریش قومىاند جنگین.
إنْ هو إلا عبْد أنْعمْنا علیْه، نیست عیسى مگر بندهاى که بنواختیم او را و نیکویى کردیم با او، و جعلْناه مثلا لبنی إسْرائیل، و او را عبرتى کردیم بنى اسرائیل را، و لوْ نشاء لجعلْنا منْکمْ ملائکة، و اگر ما خواستیمى هم از شما فرشتگان آفریدیمى، فی الْأرْض یخْلفون (۶۰) که در زمین میبودندید، یکى پس دیگر و جو کى پس جو کى.
و إنه لعلْم للساعة، و عیسى آگاهى خلق است رستاخیز را، فلا تمْترن بها نگر بگمان نبید درین، و اتبعون، بر پى من روید، هذا صراط مسْتقیم (۶۱) که راه راست اینست.
و لا یصدنکم الشیْطان، و نبادا که شیطان شما را از راه برگرداند، إنه لکمْ عدو مبین (۶۲) که او شما را دشمنى است آشکارا.
و لما جاء عیسى بالْبینات، و آن گه که عیسى آمد بپیغامها و نشانهاى روشن، قال قدْ جئْتکمْ بالْحکْمة، گفت آوردم شما را سخن راست، درست، و لأبین لکمْ بعْض الذی تخْتلفون فیه، و تا بیان کنم شما را چیزى از آنچه در آن مختلف شدید، فاتقوا الله و أطیعون (۶۳) بپرهیزید از خشم و عذاب خدا و مرا، فرمانبردار باشید.
إن الله هو ربی و ربکمْ، الله اوست که خداوند من و خداوند شماست، فاعْبدوه هذا صراط مسْتقیم (۶۴) او را پرستید که راه راست اینست.
فاخْتلف الْأحْزاب منْ بیْنهمْ مختلف شدند، جدا جدا گوى سپاهها از میان ترسایان، فویْل للذین ظلموا منْ عذاب یوْم ألیم (۶۵) پس ویل ایشان را که ستم کردند بر خویشتن، از عذاب روزى دردنماى.
هلْ ینْظرون إلا الساعة، چه چشم دارند، مگر رستاخیز را، أنْ تأْتیهمْ بغْتة، که بایشان آید ناگاه، و همْ لا یشْعرون (۶۶) و ایشان نمیدانند.